نگو از حال و احوالت . نگو از امروز و فردایت.
که احوالم دگرگون می شود. از حال واحوالت.
نگو از عشق امروزت .که می رقصد باز هم غم.
بسان یک عروسک در دلم. از عشق دیروزت.
همان دیروز که درهرلحظه اش فریاد شادی بود.
وتو با وعده شیرین مرا دراشتیاق لحظه های خوش رهاکردی.
چرا که شوق دیدارت . همراه با قطره های اشک شد.
و آن هم پا به پای رد پایت رفت و رفت . تا گم شد.
اگر تو بر باد دادی این عشق رویائی را.
ولی هرگز از یاد من بیرون نخواهد رفت
و فردا خاطرات با شکوه عشق ما . با من.
فقط تنها به قبرستان پر از اندوه خواهد رفت.
و شاید لحظه ای از لحظه های ساکت فردا.
که شاید تو بر سر خاک گورم گذر کردی.
بیاد آری . که روزی .بی نوایی . عاشقی.دلداده ای.
بود که با تمامی وجودش . تنها تو را می خواست.
و اکنون هم هنوز در زیر پای تو . غرق تمناست.
که شاید بر سر خاکش. بیاد روزهای آشنایی.
شاخه های گل گذاری. وشاید هم قطره اشکی.
که تا روحش در این غم خانه تاریک تنهایی هم.
به فریاد آید و گوید : هنوز هم دوستت دارم ای....
هنوز هم دوستم داری ای ... همدم شبهای زیبایی.
نظرات شما عزیزان:
|